قرآن یگانه نشانه کامل ایمان

قرآن یگانه نشانه کامل ایمان

در مبنای همه چیز شک کن، از جمله آموزش های مدرسه ،دانشگاه،والدین ،جامعه lforghan2@ تلگرام hamid_qeydar اینستاگرام
قرآن یگانه نشانه کامل ایمان

قرآن یگانه نشانه کامل ایمان

در مبنای همه چیز شک کن، از جمله آموزش های مدرسه ،دانشگاه،والدین ،جامعه lforghan2@ تلگرام hamid_qeydar اینستاگرام

شبکه ماهواره ای وهابی زاد

شبکه  ماهواره ای عربی زبان جدیدی با عنوان "زاد" به رهبری برنامه های محمد بن صالح المنجّد در حال فعالیت است.
برای تماشا دقت کنید که تهران با مکه  یک ساعت و نیم فاصله زمانی دارد.



فعالیت های این شبکه:
1- تبدیل آیات قرآن و روایات منسوب به پیامبر ص به اینفوگرافیک
2- پخش مستقیم نماز های روزانه و وتر بیت الله الحرام مکه
3- سخنرانی های محمد صالح المنجّد  

4- پرسش و پاسخ های شرعی از محمد صالح المنجّد
5- اجرای مسابقات دینی و اهدائی جایزه(ریال سعودی)  

6- ...
اهداف ما میتواند از این قرار باشد:
1- استفاده و یادگیری نحوه ایراد خطابه به عربی فصیح از محمد صالح المنجّد
2- نحوه اینفوگرافیک سازی 

3- اینکه  چگونه وهّابیت خود را برای اهل سنّت موجّه نشان میدهد.
4- تفکر مردم و دوستداران وهابیّت چه میپرسند و چه میشنوند.
5- ...

قناه الزاد العلمیه   www.zad.tv                                   ZAD TV                    

Yahsat 1A ,11747,H,27500  

من برامجه  "برنامج هدی و بیّنات"  یومیا فی رمضان         بتوقیت مکه 5-6/5 عصر 1-2:15 صباحا 
  
فضیحه الشیخ السلفی محمد صالح المنجّد 

دو نمونه از خیل جمله های عوامانه در شیعه

دو نمونه از خیل جمله های عوامانه در شیعه

1- مخاطب قراردادن خدا یا امام زمان ع با عبارت کامل " ادرکنی و لا تهلکنی" و مشابهش

گویی نویسنده خدا را ظالم فرض کرده در حالی که برای نمونه داریم
وَجَزَاء سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِّثْلُهَا...فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ ﴿7﴾ وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ ﴿8﴾
یا
امام زمان را انسانی عاشق احساساتی یا غیر سکولار بی انعطاف، خشن
و جانی می‌پندارد که در دو سوی افراط و تفریط قرار دارد . یعنی هم گروهی ها ودوستدارانش را درک میکند وگرنه به هلاکت و مرگ میکشاند! این جملات انسانی جایگاهی در قرآن ندارد.

قرآن انسان‌های مؤمن را چنین توصیف می‌کند چه رسد به امام المومنین و قبله العارفین!
وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا ﴿63﴾

وَالَّذِینَ لَا یَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَامًا ﴿72﴾

وَإِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَقَالُوا لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَکُمْ أَعْمَالُکُمْ سَلَامٌ عَلَیْکُمْ لَا نَبْتَغِی الْجَاهِلِینَ ﴿55﴾ إِنَّکَ لَا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَن یَشَاء وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ ﴿56﴾

2- افسوس بی جهت نسبت گذشته از اینکه ای کاش با امام حسین ع و در روز عاشورا میبودند! " یا لیتنا کنّا معکم فنفوز فوزاً عظیما"

- گوینده یا نویسنده درک درستی از فلسفه تکلیف و پاداش الهی ندارد. زیرا هنوز در نیافته است که پاداش و جزای الهی در گروی دو عامل است.
اولی زمینه استعداد: لاَ یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا

دومی توانایی
: لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا آتَاهَا
یا به تعبیر زیبای دکتر علی شریعتی " آنان که رفتند کاری حسینی کردند امّا اینان که مانده اند باید کاری زینبی کنند و اگر نه یزیدی هستند." پس همه جا کربلاست و هر روز عاشوراست.

از جهت دیگر این که در گوشه‌ای از میدان نشسته و می‌گویند لنگش کن! جای پرسیدن را باز میکند از کجا بر خود مطمئنید که اگر در صحنه کربلا بودید و بین کشته شدن و تسلیم شدن به بیعت با فاجر مغروری چون زید، ایثار در راه دین حق و مرگ یا اسارت یقینی را انتخاب میکردید تا به پاداش عظیم برسید ؟ که لهیب ای کاش می‌کشید!!!
حادثه و امتحانی عظیم که حتی در شب آن
، قسمتی از یاورانش ! به این ایده رسیدند که
" لا نرید فوزا عظیما فلا سنکون غدا معک "


نقدی بر عباراتی بی سروته تا نژاد پرستانه

حتما شما هم دراینتر نت یا در گوشی های خود این عبارات را مشاهده کرده اید:
اعراب به ما آموختند بجای خوراک بگوییم غذا ، که خود به ادرار شتر میگویند.
اعراب به ما آموختند برای شمارش خودمان به جای تن از نفر که برای شمارش حیوانات استفاده میکنن بکار ببریم.
اعراب به ما آموختند که "صدای سگ" را "پارس" بگوئیم و حال آنکه این کلمه نام کشور عزیزمان میباشد.
اعراب به ما آموختند بگوییم شاهنامه آخرش خوش است چون آخر شاهنامه ایرانیان از اعراب شکست میخورند.
آیا وقت آن نرسیده (فرهنگ ریشه ای ) خود را از این همه ناآگاهی رها کنیم .
****************************************************************************************************
در برابر میتوان ادعا کرد که استعمار کثیف انگلیسی به ایرانیان آموخت تا به جای عربها به برادران مسلمان سنی عرب خود بگویند اعراب، درحالی که آنها به بیابانگرد و بادیه نشین میگفتند(العربی= یک شخص عربی و العرب= عربها) غرض اینکه اینترنت علاوه بر فایده‌هایی که دارد این زیان را نیز دارد که جهل‌گستری را آسان کرده است! و ایرانیان نیز متاسفانه بدون تفکر یا بررسی، هر چه به دست‌شان می‌رسد پخش می‌کنند و از دیگران نیز می‌خواهند همین کار را بکنند! در ضمن این گونه اظهار نظرها مانند است که بگوییم ما به عربها آموختیم که به مریضخانه بگویند "البیمارستان" که در زبان عربی یعنی دیوانه خانه و تیمارستان! در حالی که آنها برای بیمارستان "المستشفی" را بکار می برند از بی اطلاعی ماست که که فرقی بین غذا به کسر غ و همراه همزه همچون ابتداء و انتهاء و فتح آن قائل نیستیم. غِذاء به معنی خوراک و به فتح، غَذا: به معنی پیشامد، پایان، روان شدن، پرورش دادن در عبارات مرکب میآید وغَذی یعنی ادرار شتر. وباز از ساده انگاری ماست که "نفر" را به معنی تن بگیریم زیرا نفر در عربی به معنی یک تن و برای شمارش یک یک نیست و معنی گروه و دسته میدهد. در مورد عبارات "شاهنامه آخرش خوشه" و رواج این مثل چند نظر مختلف وجود دارد:
نظر اول: هرکس شاهنامه را مطالعه می کرد چون مکرر به مدح و ستایش از سلطان محمود غزنوی برخورد می کرد به گمان خود همت و جوانمردانی سلطان را که مشوق فردوسی در تنظیم شاهنامه گردیده است از جان و دل می ستود و بر آن همه عشق و علاقه به تاریخ و ادب ایران آفرین می گفت ! بی خبر از آنکه شاهنامه آخرش خوش است زیرا وقتی که به آخر شاهنامه می رسید و منظومه هجاییه را در آخر شاهنامه قرائت می کرد تازه متوجه می شد که محمود غزنوی نسبت به سلطان ادب و ملیت ایران تا چه اندازه ناجوانمردی و ناسپاسی کرده است.
به همین جهت هر کس درزمانهای گذشته به قرائت شاهنامه می پرداخت قبلا به او متذکر می شدند تا زمانی که کتاب را به پایان نرسانده باشد و در قضاوت نسبت به سلطان محمود غزنوی عجله نکند زیرا شاهنامه آخرش خوش است یعنی در آخر شاهنامه است که فردوسی محمود غزنوی را به خواننده کتاب می شناساند و با این قصیده هجاییه حق ناسپاسی و رفتار توهین آمیز را در کف دستش می گذارد.
نظر دوم: در ادب فارسی عموما حرف از کنایه، حرف از یک نوع خاص کنایه یعنی کنایه‌ کلامی است. در کنایه کلامی همان‌طور که می‌دانیم گوینده منظوری غیراز معنای ظاهری کلام دارد که مثال‌های آن هم متعدد است. اما به انواع دیگر کنایه کمتر پرداخته‌ایم. در حالی که به نظر می‌رسد یکی از قوی‌ترین وجوه داستان‌های فارسی وجه کنایی آن‌ها است. سعی می‌کنم چند شکل مختلف از کنایه را در رستم و سهراب نشان دهم.
مثلا «کنایه‌ در موقعیت» [Situational Irony] زمانی است که نتیجه‌ای مشخص از یک موقعیت انتظار داریم اما پایان کار معکوس می‌شود. به این تعبیر شاید بتوان کل شاهنامه را نیز یک کنایه‌ بزرگ تصور کرد. روایتی که بنا است داستان افتخار و پیروزی ایرانیان باشد، نهایتا با یک شکست پایان می‌یابد. این کنایه در موقعیت یک کنایه‌ کلامی رایج را هم ساخته است: «شاهنامه آخرش خوشه.» همین کنایه‌ در موقعیت را می‌توان در داستان رستم و سهراب هم به وضوح دید؛ داستانی که به نظر می‌رسد با آشنایی رستم و سهراب و اضافه شدن یک پهلوان سترگ به لشکر ایران تمام ‌شود، پایانی معکوس می‌یابد. نوشدارویی که بنا است باعث نجات باشد و آشتی، نهایتا باعث دوری رستم از ایرانیان در آینده می‌شود که تبعات خودش را به همراه دارد.
نظر سوم: به نظر دکتر اسلامی ندوشن «خوش » در این مثل به معنای اصلی آن است و مقصود گویندگان آن اشاره به پیروزی نیروهای نیکی )ایرانیان( بر یاران بدی )تورانیان( بوده است. و نظرات دیگر که یکی از آنها این است که پایان اندوهبارِ بزرگی ها و پیروزی ایرانیان باستان با هجوم عربها و کشته شدن یزدگرد است.
اما در مورد اینکه اعراب( عربها درست است ، مسلما دوست ندارید به شما بگویند مجوس آتش پرست!) به ما آموختند به جای واق واق سگ بگوییم پارس کردن سگ باید گفت: عرب‌ها قوم پارس را «فارس» می‌گویند، ولی بانگ سگ را نباح ،عواء و هریر می‌نامند، نه «فارس کردن» وقتی در نظر بگیریم که اکثر عربها پارس را درست تلفظ نمی‌کنند، چطور به صدای سگ چنین چیزی گفته‌اند و بعد صرفا در زبان فارسی رواج داده‌اند !
در این مورد هم نظرات و ریشه یابی ها آنچنان وسیع است که هر احتمالی به جز"رواج دادن توسط عربها" میرود در ثانی عربها مدت نسبی کمی در زمان اموی و عباسی حدود 600 سال،7 نسل بر ایران تسلط داشتند و پس از آنها سلسله های ایرانی حاکم بوده اند.چرا از این توهم شما جلوگیری نکردند! اگر خیلی رگ ناسیونالیستی ایرانی و برترانگاری ضد دینی دارید میتوانید
به بنیاد نیشابور مراجعه کنید و در کتابخانه بزرگ ادب پارسی اونجا در این مورد تحقیق کنید تا به اشتباه بودن این نظر پی ببرید. یکی از نظرات این است که در زبان پسوند-پیشوندی ما جز "پار" از واژه پارس (پار+س) در یک حالت "جلوگیری کردن"، "باز داشتن" و "مانع شدن" معنی شده است و جز "س" بطور خلاصه در زبان اوستایی و دیگر زبان های ایرانی باستان پسوندی داشتیم بصورت -s- یا -sa- که با اضافه شدن به ریشه ی افعال (ریشه ی فعل یعنی کوچکترین جزء معنی دار فعل که قابل تجزیه ی بیشتر نباشد چیزی معادل بن امر در افعال فارسی امروز) بن یا ماده ی "آغازی" می ساخته که "شروع یا آغاز به کار" را معنی می داده، مثلا بن "آی" از فعل آمدن با "س" می شده "آس". او "آید" یعنی او می آید و او "آسد" یعنی او "شروع به آمدن می کند" پس واکنش دفاعی سگ کم کم صدای سگ اطلاق شد و معنی اصلی اون "که آغاز به جلوگیری و ممانعت" یا "آغاز به حفظ و حراست" در برابر گرگ یا حیوان یا انسان مهاجم غریبه بود به بوته ی محاق رفت! حمید قیدر 16 دی 1391 http://www.bonyad-neyshaboor.ir