ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
"وقتی استاد دانشگاه پایش را از گلیمش درازتر میکند و خود را روشنفکر میبیند باید مواردی از این دست را در خود بیابد"
چند تفاوت اساتید دانشگاه با روشنفکران:
۱.روشنفکران هیچ قیدی در احتمال و تصور و تفکرشان ندارند و تابع حقیقت محض هستند و هراسی از تنهایی ندارند. اساتید دانشگاهی از برچسب عدم سابقه بر فکرشان هراسناکند.
۲. روشنفکران همه چیز را از بنیادها بازاندیشی میکنند در حالی که اساتید دانشگاهی براندیشه های پیشین تامل کرده بر آنها افزوده یا بهینه میکنند.
۳. روشنفکران براساس نیازهای جامعه گام تفکر را برمیدارند، اساتید دانشگاه براساس تخصص و موضوعات سفارشی یا انتزاعی که شاید در آینده به کار آید.
۴. روشنفکران برای کسب درآمد خلاقیت در اندیشه را پیشه نمیکنند، اساتید دانشگاه برای کسب درآمد، اندیشه را پیشه کرده اند.
۵؟
قسمتی از مقاله روشنفکران دانشگاهی و آسیب «تک رشته گرایی»روزنامه قانون؛
"روشنفکری، علم کافی برای شناخت پیرامون و ارائه راه حل ها برای معضلات جامعه را می طلبد که هم برای روشنفکر، هزینه دارد (چرا که نقاد است) و هم اینکه هرکسی توانایی بدعت و خلق آلترناتیو را ندارد. واقعیت این است که بسیاری از اساتید و دانشگاهیان، مدعی روشنفکر بودن هستند؛ این در حالی است که دانشگاهیانی که تمام وقت خود را روی رشته تحصیلی خود متمرکز کرده اند؛ نمی توانند در حوزه مسائل پیچیده، که نیاز به چندین حوزه و میدان فراخ علمی دارد، ورود پیدا کنند چون دانش آن را ندارند.
در دهه های اخیر استادان دانشگاهی که داعیه روشنفکری و پیشروی را دارند بیش از طرح مشکلات و سوالات مربوط به جامعه، به ارائه کنفرانس هایی با زبان غیرمصطلح پرداخته اند. بی شک دانشگاهها یکی از مکانهای اصلی رشد و توسعه روشنفکری در جهان بوده اند. اما اگر با چشمی تیزبین، به محافل روشنفکری در ایران در دو دهه اخیر نگاهی بیندازیم به این نتیجه خواهیم رسید که نام روشنفکران غیردانشگاهی و بیرون از دانشگاه در موسسات اندیشه ای و فرهنگی خصوصی، بیش از کسانی که در دانشگاهها مشغول ایده پردازی هستند، شناخته شده است.
گویی دانشگاهها با استادانی منزوی پر شده اند که بیش از اندیشه ورزی و اندیشه پردازی برای بهبود شرایط جامعه به فکر حفظِ جایگاه و البته دریافتی ماهانه خود هستند، بنابراین کتاب ها و مقالات این اساتید نیز محافظه کارانه و معمولا برای دنیای خارج از کلاس های درس غیرکاربردی خواهد بود. از طرف دیگر تک رشتهگرایی نیز ذهن تحلیل گر روشنفکران را به سمت عدم قدرت نقادی در برابر رشته های دیگر پیش برده است مثلا کسی که متخصص و استاد دانشگاه در ادبیات است یا دارای مدرک PhD در روانشناسی است جسارت پرداختن به مسائل و مشکلات در حوزه جامعه شناسی و سیاست را ندارد. تخصص گرایی در بین این گروه باعث شده است که توانایی حل مسائل پیچیده و ابراز راه حل را نداشته باشند. اتفاقی که در فضای دانشگاهی و جامعه روشنفکری ما افتاده است این است که در بحث تک رشته گرایی، دچار سندرم تخصص محوری حاد شدهایم؛ بهگونه ای که روشنفکران و کسانی که خود را محق چنین لقبی می دانند توانایی حل مساله بهعنوان صاحب اندیشه در جامعه را ندارند و تمام مسائل را از زیر ذره بین رشته خود تحلیل می کنند که در سطح، باقی می ماند و در جامعه مورد اقبال قرار نمی گیرد."