می نویسیم برای حنجره ی خسته تو...


می نویسیم برای حنجره ی خسته تو...

برای حنجری که در مدح خود تا کنون ارتعاشی نیافته و آرزویش زخم خوردن در تازیانه های عاشقانه حضرت عشق(علیه السلام) است.

چه زخمهایی که از نگاه ها و کینه ها و حسد ها خورده و چه خنجرهایی که بر این حنجر ننشسته ازحقد دشمنان قسم خورده مادرمان

به خود حق می دهیم تا بنویسیم از برای تن خسته ات که با نیشتر بیهوش کننده ها روی تخت فانی به نظر میرسد، لیک سالهاست این تن مدهوش و بیهوش سرزمین شور و شعور بوده آنهم هروله کنان...واین کجا و آن کجا؟!!!

در قلممان نه نشان درجه چندم لیاقت و یا لوح زرین درایت و یا ستارگان منقش به نقش شجاعت است اما اگر خدا خواهد تا حد و حدودی رفاقت هست.

براستی هرکسی را سنگ محکی است آنهم برای خود او و چه محشریست نوکران مخلص ارباب را از پرده دری حجاب های ناهمکون این دنیا.و براستی چه وقت میتوان رسید به انکه اعلی رقیه است...معلی رقیه.....

های که حال این قلم کم از آن حنجر مجروحت نیست و مدد می طلبد از قدس عالم امکان و مکان که یاری دهد تا بگوییم از تو و همه عاشقانه هایت...

رفیق روزهای قدیمی...

حال که از این خوان نیز عبور کردی یقینا اموری در ذهن متصور است از خواندن در اوج و یا دیگر نخواندنت....

اما آنها که تو و روح بی قرارت را میشناسند یقین دارند که سنگر نوکریت هرچند منبر است لیک سنگرهای بی شمار را آزموده ای و در هر صحنه ای از میدان پر شور کرب که باشی موفقی..آرزوست دیگر....

دلمان می خواهد بخوانی و بخوانی و بخوانی.....هم روضه...هم دعا...و هم شور...که سفره دلدادگی ما با حضرت ارباب با نمک صدای تو رنگین بوده و خواهد بود ان شالله...

به امید آنکه رستگار شویم...

بچه های هیات الرضا علیه السلام

محمد برخیز وببین با دین توچه کرده اند.............

23سال زجر ؛23سال دربه دری ،23سال خون دل خوردی تا از هم نوعان عربم انسان ساختی انسانیکه خیر امه اخرجت للناس بود اما حالا زمان فرق کرده پیروان تو به نام تو چه کارها که نکرده اند نامی از مسلمانی دارند اما درواقع باز جاهلند محمد! اندک راست مردانی بر طریقت تو مانده اند که صدایشان به بلندی بلال تو نیست تا مردم را از غفلت دور کند  تو ساده زیست بودی با آنکه یک عربستان داشتی ولی هرگز از وصله ی کفشت شرم نکردی اما ما شرممان می آید گرسنه ای راسیر کنیم یا با بینوایی هم سفره شویم آنچه بر ما خوش می آید اشرافیتی بالاتر از جاهلیت است دین تو بر دهان کسانی تبلیغ می شود که بزرگترین مخالف آنند محمد راستش دین تو ابزاری شده تا رعیت را بند کشند اورا تاراج کنند وکاش فقط همین بود دین تو بهانه ای برای عقده گشائیها شده تا هرکس که موافق رای مانیست به چوب دار ببندیم یا سر از تن جدا کرده افتخار کنیم آری شهادت نه به آن معناست که تو به ما یاد دادی شهید آنست که در را ه کشتن برادران مسلمان خود بمیرد واین اسلوب از زمان معاویه گذاشته شده وتا همین حالا ادامه دارد تو گفتی مبارزه بامنافق سخت است اگر برانی می بینی بر زبان شهادتین آورده واگر باخود همراه سازی می بینی سوء نیت دارد با این حال کنار می آمدی وهرگز در رفتارت با آنها به بدی عمل نمی کردی اما امروز شعار ما شده لعن و نفرین بر هرکس که اصطلاحا دشمن ماست آری امروز تجلیل از معاویه صفتان بر ما واجب شده ومقام پرستان و چاپلوسان جلودار ماشده اند و هرکس بر نماز دروغین آنها حاضر نشود مسلمان نیست وجایی در امت تو ندارد محمد بر خیز تا ببینی اسام تو در همه جاست جز دردل مسلمان مابانی چون ما (محمد رسول الله والذین معه رحما بینهم و اشداء علی الکفار)

جز اشک چیزی ندارم..............

پیامبر خود فرمود هرکس به فکر مسلمان نباشد مسلمان نیست وقتی در فضای مجازی آوارگی ،زجر، بریده شدن سرها و ماندن بچه ها در سرما زمستان برادران مسلمانم در سوریه را می بینم بغض به من هجوم می آورد گریه امانم را می برد اما گریه مرهمی براین دلاوران نیست اینها عادت کرده اند به بی تفاوتی ما عادت کرده اند به اشک تمساح ما .................چه بگویم آیا گوش شنوایی هست تا گریه ی این بچه ها رابشنود  آیا دست مهرابانی هست تا دست نوازشی بر سر این معصومان بکشد مسلمانان کجائید ؟

چرا در آن سوی دنیا زلزله ای می افتاد همه کمک می کردند پس چرا برادران سوری خود را فراموش کردیم ؟خدایا آیا ما از حسینیانیم یا از یزیدیان ؟نکند ما نظاره گر عاشورائیم ؟قربان هل من ناصر برادران سوریم بروم ؟قربان دست وپاهای یخ زده تان بروم ،قربان اون قدوبالای کوچکتان بروم کاش منم با دختر شش ماهه ام همراه شما بودم الان دخترم کنار بخاری در اتاق گرم خوابیده اون هنوز نمی داند جنگ یعنی چه ؟آوارگی یعنی چه؟سرما برف یخ بستن یعنی چه ؟بی تفاوتی سنگ دلانی مثل ما یعنی چه؟ شکم پرستان گرگ صفت یعنی چه؟













اگر تو ثروتمند باشی، سرما یک نوع تفریح می شود تا پالتو پوست بخری، خودت را گرم کنی و به اسکی بروی
اگر فقیر باشی، برعکس، سرما بدبختی می شود و آن وقت یاد می گیری که حتی از زیبایی یک منظره زیر برف متنفر باشی.
کودک من! تساوی تنها در آن جایی که تو هستی وجود دارد، مثل آزادی. ما تنها توی رَحِم برابر هستیم.
نامه به کودکی که هرگز زاده نشد
اوریانا فالاچی

معماری زیبای مسلمانان دراسپانیا

اندلس یا همان اسپانیای امروزی، حلقه میانی فرهنگ و هنر اسلام و غرب است. حضور هشتصد ساله مسلمین در این سرزمین و به بار نشستن عمیق فرهنگ و هنر اسلامی، اسپانیا را پلی میان دو تمدن بزرگ تبدیل نمود. این تاثیر در دو محور قابل بررسی است یکی هنر مسیحیانی که تحت تسلط حکومت‌های اسلامی می‌زیستند و دیگری هنر اسلامی است که تحت تاثیر هنرهای متداول در سایر سرزمین‌های تحت حکومت اسلام در اسپانیا رواج یافت.

طی تسلط حکومت خاندان‌های مختلف اسلامی مستقر در اسپانیا برای گروهی از مسیحیان که در حفظ فرهنگ و هنر قومی خود می کوشیدند اما ناگزیر به پذیرش نفوذ فرهنگ و معماری اسلامی بودند هنری متداول شد که از سده هشتم تا یازدهم میلادی (دوم تا پنجم ه‍. ق)در کنار معماری و هنر اسلامی تحول می یافت. دراین شیوه در سده یازدهم میلادی با نفوذ و رواج هنر رومی‌وار متروک ماند و از میان رفت.

 

والیان و خلیفگان مسلمان با روش مسالمت‌آمیزی که داشتند به مسیحیان اجازه می‌دادند که با رعایت پاره‌ای شرایط برای اجرای مراسم دینی خود پرستشگاههای مسیحی بسازند در نتیجه شیوه معماری و تزیینی توسّط آن مسیحیان به وجود آمد، که آمیزه‌ای بود از هنر عامیانه محلّی و عناصر شکوهمند شیوه اسلامی. تاثیر این هنر و همچنین هنر و معماری اسلامی از سده ششم ه‍. ق (دوازدهم میلای) که مسیحیان اسپانیا تدریجاً شروع به پس گرفتن ایلات خود از مسلمانان کردند، تا سده نهم ه‍. ق (پانزدهم میلادی) که آغاز دوران رنسانس اروپا بود در اسپانیا و پرتغال رواج یافت.

در معماری، اولین نمونه حضور مسلمانان در این بخش از دنیا مسجد جامع قرطبه است. مسجدی که یکی از معماری‌های شکوهمند جهان اسلام است و در سال ۱۶۸ هجری بنای آن توسط «عبدالرحمن داخل» آغاز شده و توسط هشام فرزندش در سال ۱۷۷ هجری به پایان رسیده بود.

 عبدالرحمان دوم به تقلید از همین مسجد عظیم، مسجد جامع اشبیلیه را بنا نمود و با توسعه قصر قرطبه و نیز کشیدن دو خیابان در دو کناره رود «وادی کبیر»، گردشگاه بسایر زیبایی برای قرطبه فراهم نمود. همچنین عبدالرحمن سوم (متوفی ۳۵۰ هجری ۹۶۱ میلادی) ملقب به «الناصر» پس از عبدالرحمن دوم، نقشی مهم و عظیم در فرهنگ و هنر اندلس دارد.

 

یکی از مهمترین کارهای این حاکم، ساخت شهری تحت عنوان «الزهرا» (در سال ۳۲۴ هجری) بود. به نقل ابن خلدون، ناصر، با فراخواندن معماران، هنرمندان، معبدسازان، خطاطان و نقاشان از سراسر اندلس، بغداد، مصر و حتی قسطنطنیه، شهری بسیار زیبا با بناهایی باشکوه بنا کرد.

 

یکی از شکوه‌مندترین این بناها قصر الزهرا و به ویژه تالار پذیرایی آن بود. باغ‌ها و پارک‌هایی که در الزهرا ساخته شد این شهر را به یکی از زیباترین شهرهای جهان تبدیل نمود. تزیین هنری این قصر با نقش و نگار آیات قرآنی و گچ‌بری‌ها و نقاشیهای هنرمندانه‌ای همراه بود که به تعبیری تا آن زمان، و همو خیال هیچ بلندپروازی قادر به آفرینش نظیر آن نبود. در کنار قصر مسجد عظیمی نیز ساخته شد که یکی از بی‌نظیزترین معماری‌های اندلسی بود.

در میان بسیاری کاخ‌ها برجامانده از معماری دوران اسلامی اسپانیا مشهورتر از همه کاخ مستحکم الحمرا یا مقّر دژمانند و شکوهمند امیران مراکش گرانادا یا غرناطه معروف به سلسله بونصریان است. بخش عمده این کاخ در سده هفتم هجری برپا شد. بناهای الحمرا نمونه بارز رشد هنر اسلامی مغربی در اسپانیا است.

در این ساختمان ها سبک جدیدی به وجود آمد که بیشتر متأخر از آموزه های اسلام و شمال آفریقا بود و کمتر به خود اسپانیا مربوط می‌شد. یکی از ویژگی های بارز معماری الحمرا درون گرایی آن است . در الحمرا تزیینات درونی بسیار بیشتر از هیبت بیرونی است. این کاخ پُرزینت و مجلل در داخل دیواری دژمانند به رنگ قرمز بنا شده، که به همان سبب در زبان عرب «الحمراء» یا «جایگاه قرمز» نام گرفته است نقشه اصلی بنا نامنظم و گسترده، به طور عمده مشتمل است بر دو حیاط مستطیل شکل عمود بر هم که هر یک به ردیف هایی از ورودیّه ها و سرسراها و اتاق ها راه می‌یابند.

حیاط شیران که کوچکتر آن دو و دارای تزیینات بیشتر است، در طاقنماهای چهار جانبی که متناوباً بر تکستونی‌ها و دو ستونی‌های ظریف با سرستون‌ها مزّین به نقوش توربافت سوارند، محصور شده است، و قوسها از درونسو دالبری چند پرّه و سطح دیوارهٔ بالای آنها با گچبری راستخطهای درهم تنیده و کتیبه های قرآنی زینت یافته است. در مرکزحیاط حوضحه‌ای سنگی سوار بر پشت دروازه پیکره شیر از سنگ سیاه تعبیه شده است.

 

بر روی هم نمای بیرونی بین الحمراء ساده و تزیینات گوناگون آن به شیوهٔ کاخسازی بربرهای مراکش در درونخانه تعبیه شده است، که عبارتند از: کاشی کاری لعابی منقوش و هفترنگ، گچبری فراوان به نقش تور بافت یا با نقوش هندسی اسلامی و گُل‌های گیاهی یا اسلیمی درهم بافته، کتیبه‌های حاشیه‌بندی شده قرآنی به خطوط کوفی و نسخ و ریحانی.

همچنین بدون تردید در کنار معماری، هنرهای دیگر اسلامی نیز در این سرزمین مؤثر افتادند. این تاثیر در رشته‌های مختلف هنری چون شهرسازی، معماری مساجد، کاخ‌ها، پارک‌ها و پل‌ها، ضرب سکه، خوشنویسی، زردوزی بر روی پارچه، نساجی و کاغذسازی، چشمگیر بود و در بطن خود دارای چنان روح زیباشناسانه و قدرتمندی بود که به همان صورت مورد تقلید اروپاییان قرار می‌گرفت.

همچنین هنرهای تزیینی اسلامی چون: بافندگی، کنده‌کاری روی فلّز و عاج، سیم و زرکوبی روی مفرغ و فولاد با اسلوب معروف به «دمشقی» مانند ساختن، کلاه خودها و شمشیرهای گرانبها و به‌ویژه انواع کاشی‌سازی و سفال‌گری با رنگ‌های درخشان درهم بافته نیز شکوفان و مکتب ساز شد.

نوعی از هنر که در دوران اسلامی در اسپانیا شکل گرفت و توسعه پیدا کرد تأثیر شگرفی در معرفی هنر اسلامی به اروپاییان و نفوذ آن در هنرهای مدرن سده‌های بعدی داشت.

 

دانشگاه کربلا.....

نام دانشگاه: کربلا

تاسیس:61هجری

رئیس دانشگاه:امام حسین (ع)

معاون دانشگاه :حضرت ابوالفضل

سرپرست دانشگاه:حضرت زینب سلام الله علیها

تعداد دانشجو:72نفر

کوچکترین عضو دانشگاه:علی اصغر

بزرگتریت عضو: بریر

هدف از تاسیس:ظلم ستیزی

شرط قبولی :یک قطره اشک


جای خالی سید جواد ذاکر............

بوی محرم می آید بوی عطر سینه زنان حسین به مشام می رسد یک سال چشم انتظار ماندیم تا محرم آید و الان هم رسیدیم به محرم ماه غم و ماتم که انسان حیا می کند به آب نگاه کند آرزو می کند لب تشنه جان بدهد محرم ماه عزیزی است همه ی زیبائیها در این ماه تجلی یافته انداز بزرگواری حسین بگیر تا شجاعت عباس و دیگر یاران ابا عبد الله به زندگی خودت هم بنگری می خواهی دست از گناه بکشی می حواهی پاک باشی احساس می کنی وقتی در مجلس عزای حسینی امام زمان به تو می نگرد خجالت می کشی تو قلبت می گویی کاش آقا دلت را نمی شکستم از این که بگذریم یاد کسانی می افتیم که هر سال شور عجیبی به محرم می دادند که الان نیستند مثل سید جواد که جای خالی او بیش از دیگران به چشم می خورد او روضه فروش نبود هر چی می گفت به آن اعتقاد قلبی داشت از ته دل حسین و دوست داشت با آن جسم مریضش هم در سال آخر زندگی خود رابه هیئت رساند تا مبادا محرمی را بدون عزاداری به پایان برساند آنقدر حرفها بر او بستند تا به آرزویش یعنی مردن و رفتن از دیار کوته بینیها برسد روحش شاد!

کاش مثل رسول ترک و علی گندابی و سید جواد عوض شویم ..................

علی (ع) برتر از هفت پیامبر بزرگ خدا..............

حره و استناد به قرآن در دفاع از ولایت

حره دختر حلیمه سعدیه، از دوستان و موالیان امیرالمؤمنین، (علیه السلام)، و خواهر رضاعی پیامبر اکرم، (صلی الله علیه و آله)، است. مناظره‌ای دارد با حجاج بن یوسف ثقفی که با تکیه بر آیات قرآنی، حریم ولایت را پاس می‌دارد.

وقتی بر حجاج، وارد شد حجاج از او پرسید: تو حره دختر حلیمه هستی؟

حره گفت: فراست از غیر مؤمن!

حجاج گفت: خدا تو را این جا آورد، می‌گویند تو علی را از ابوبکر، عمر و عثمان برتر می‌دانی؟

گفت: دروغ گفته‌اند آنان که گفته‌اند من علی را تنها از اینها برتر می‌دانم.

حجاج گفت: دیگر از چه کسانی او را برتر می‌دانی؟

گفت: از آدم، نوح، لوط، ابراهیم، داوود، سلیمان و عیسی بن مریم، (علیهم السلام).

حجاج گفت: وای بر تو، او را از صحابه و هفت پیامبر بزرگ، برتر می‌دانی، اگر دلیل اقامه نکنی، سرت را از تنت جدا می‌کنم.

گفت: خداوند در قرآن، او را بر این پیامبران مقدم داشته، من از خود نگفتم. خدا درباره حضرت آدم، (علیه السلام)، فرمود:

وَ عَصی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوی؛[13] آدم، عصیان پروردگار کرد، پس گمراه شد.

و در حق علی، (علیه السلام)، فرمود:

وَ کانَ سَعْیکمْ مَشْکوراً؛[17] سعی شما «علی، فاطمه، حسن، حسین، (علیهم السلام)، و فضه» مشکور و مقبول است.

حجاج گفت: آفرین! به چه دلیل او را بر نوح و لوط ترجیح می‌دهی؟گفت: خدا درباره آن دو پیغمبر فرموده است:

ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ کفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ کانَتا تَحْتَ عَبْدَینِ مِنْ عِبادِنا صالِحَینِ فَخانَتاهُما فَلَمْ یغْنِیا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَیئاً وَ قِیلَ ادْخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِینَ؛[18] خدا برای کافران، زن نوح و زن لوط را مثال آورد که تحت فرمان دو بنده صالح ما بودند و به آنها خیانت کردند و آن دو شخص نتوانستند آن زنان را از قهر خدا برهانند، و حکم شد آن دو زن را با دوزخیان به آتش درافکنید.

اما همسر علی، فاطمه، (علیهاالسلام)، است که خدا با خشنودی او خشنود می‌گردد و از خشم او به خشم می‌آید.

حجاج گفت: آفرین! به چه دلیل او را از ابراهیم برتر می‌بینی؟

گفت: خدا فرموده است:

وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ أَرِنِی کیفَ تُحْی الْمَوْتی قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلی وَ لکنْ لِیطْمَئِنَّ قَلْبِی؛[19] و چون ابراهیم گفت: پروردگارا، به من نشان بده که چگونه مردگان را زنده می‌کنی؟ خداوند فرمود: آیا ایمان نداری؟ گفت: چرا، لیکن می‌خواهم مطمئن شوم.

اما مولایم امیرالمؤمنین فرمود: لَوْ کشِفَ الْغِطاءُ‌ مَا ازْدَدْتُ یقیناًَ؛ اگر پرده کنار رود، بر یقین من افزوده نخواهد شد.

و این سخن را نه کسی قبل از او گفت و نه بعد از او.

حجاج گفت: آفرین! چرا او را بر حضرت موسی مقدم می‌داری؟

گفت: خداوند فرموده:

فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یتَرَقَّبُ؛[20] موسی از شهر مصر با حال ترس و نگرانی از دشمن، به جانب شهر مدین رو آورد.

اما فرزند ابوطالب، لیله‌المبیت بر بستر پیامبر خوابید و هراس در او راه نیافت و خدا در حقش این آیه را نازل کرد:

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ؛[21] برخی از مردم در راه خشنودی خدا، از جان خود در‌می‌گذرند.

بوی سیب می آید........

کاروان حسین آرام آرام به کربلا نزدیک می شود بچه های کاروان حسین هنوز از کربلا هیچ نشنیدند وامیدوارانه راه می آیند زینب دل شوره دارد و حسین از سرنوشت خود و اهل حرم آگاه است چه صحرای وحشتناکی است انگار گودال قتلگاه آماده ی مکیدن خون حسین است تل زینبیه خود را به صرت ایستاده نگه داشته تا زینب به گودال رفتن برادر را ببیند و علقمه نگاه به مشک عباس دارد ودر این میان تیر حرمله گلوی علی اصغر را به نشانه گرفته همه جا خون است همه جا بدن بی سر است همه جا سرها به نیزه است و اگر به کربلا رفتی می بینی بوی سیب می آید

چه کربلاست چه پر بلاست

راس حسین به نیزه هاست

این روزها.................

این روزها روزهای سخت زندگی من است شاید یک امتحان بزرگ از خداوند برای بهتر شناختن خودم ویا بهتر شناختن دیگران از من !

اگر از این امتحان سربلند بیرون آیم اراده ام قوی و وجدانم راضی خواهد بود وگرنه لحظات شکست وعذاب منتظر دلم هستند . این روزها ازیک طرف خانمم مریض هست خانمی که واقعا دوستش دارم ولحظه ای حاضر نیستم ناراحتیش راببینم  از طرف دیگر دختر سه ماهه ام چشم انتظار نوازشهای گرم دستان بابایش را دارد مشکل من مثل چاقوی دولبه است اگر به یکی از اینها توجهی نکنم زندگی ام دچار بحران خواهد شد وشکست خواهم خورد

باید به هردو برسم به خانمم که دچار بحران روحی شده تا با محبتهایم به زندگیش بر گردد واز سوی دیگر به دختر ماهم اسما که بی عاطفه بزرگ نشود دختر خیلی به محبت نیاز دارد وهرچه به او عشق بورزم باز کم است چه کنم تنها هستم ودل به مولایم امام رضا بسته ام تا گره از این زندگی باز کند وآیا درد من دوا می شود ویا حاجتم روا خواهد شد ...............منتظر عنایتم من به هردر که رفتم کلیدش گم بود نه طاقت بیماری همسرم را دارم ونه شاهد گریه های دختر نازم : نخواهم گذاشت کلیدهای زندگیم گم شوند حاضرم در راه خوشبختی عزیزان زندگیم شبها را با دعا وراز ونیاز به صبح برسانم و این کمترین کارمن برای آنهاست..............

یه عنایتی خرابه دلم

بدیم ونذار به حساب دلم ............................یا معین الضعفا عنایتی کن!

زجر بی منت............

زندگی من تحمل زجر هاست زجر هائیکه که قامتم را خم نفسم را قطع وسینه ام را پراز نا امیدی می کند به دست چه کسی در چاه افتا ده ام نمی دانم ولی خوب می دانم خودم بزرگترین اشتباه را کرده ام بزرگترین اهانتها را شنیده ام بزرگترین و بی ادب ترین دشنامها راشنیده ام اما باز ایستاده ام وهرکس جای من بود گم می شد ولی نه من از زندگی شیرین خودم با هزاران دشمن دست نمی کشم من شکست را شکست می دهم ودخترم روزی به من آفرین خواهد گفت باشد که به خا طر دخترم خودم هم نابود شوم روززی این دختر نیز در هوای گرم اتاق با نامزد خود می خندد ویک پیر مرد از خیابان به خوشبختی دختر خودش در هوای سرد زیر برف زمستان نگاه خواهد کرد در حالیکه خودش  فراموش شده است اما باز پیر مرد خدا راشکر خواهد کرد که دخترش زندگی آرامی دارد کسی دخالت نمی کند نه مثل دوران جوانی خودش که یک پدر زن عقده ای داشت که همه را فقط به خاطر خودش می خواست حتی حاضر بود دخترش را طلاق دهد بدبختش کند تا خودش آرام شود واینجا به یاد حرف معصوم می افتم که فرمود جاهل عالم نما کمرم را شکست...............